مسعود ده نمکی و فیلم رسوایی

عقده‌ای‌ها و اخراجی‌ها


واکنش‌های عصبی و هیستریک جماعت روشنفکر نمای سینمایی- سیاسی به اخراجی‌ها بعد از گذشت سالها از اکران اولین قسمت این سه‌گانه(1385) هنوز ادامه دارد .

در  آخرین مورد مهرزاد دانش منتقد سینمایی سایت خبر آنلاین به بهانه واکاوی دلایل استقبال مردم آمریکا از فیلم «انتقام جویان» با احمقانه خواندن شخصیت پردازی‌های فیلم و ساختار آن مردم آمریکا و استقبال دنباله دار آنها  را به تمسخر گرفته و آنها را مردمي ساده‌لوح  خوانده و رفتار آنها را در استقبال از فيلمي به زعم ايشان احمقانه به چالش می‌کشد.

 تا اینجای کار يعني  پرخاش یک منتقد سیاسی سینمایی منتسب به جریان غرب‌گرا كه تمام كعبه  آمال خود را در غرب و سینمای غرب و اسكار و هاليوود  و تمدن غرب می‌جوید ‌جای خوش‌وقتی است که حاضر شده مردم آمریکا را به نقد بکشد که البته آن هم به دلیل رفتار خلاف سلیقه اين  حضرت منتقد می‌باشد اما همین حضرات که به هر بهانه‌ای و هر سال فیلمی را در برابر يكي از  سه‌گانه اخراجی‌ها علم می‌کنند و بعد از هربار شکست در فضای دو قطبی خودساخته  خود را به تغافل زده و صورت مسئله را پاک می‌کنند این‌بار نیز نتوانستند عقده‌های حقارت از این شكست ها در رقابت جذب مخاطب و نظر سنجي هاي متعدد در برنامه هاي تلوزيوني و غيره در  رقابت‌های خود ساخته را  فرو بخورند به بهانه این نقد مردم کشور خود را نیز از دم تیغ گذرانده و میلیون‌ها ایرانی را ساده‌لوح خوانده و اخراجی‌ها و تماشاگرانش را به ناسزا می‌بندد.

گویا همین مردم اگر از فیلم‌های مردم مورد پسند آنها در رقابت با اخراجی‌ها(رقابت خود ساخته جريان شبه روشنفكري مانند جنجال آفريني بر سر فروش توفيق اجباري و اخراجي ها1 سال86- ايجاد رقابت رسانه اي بين فروش درباره الي و اخراجي ها2 سال88 ايجاد جنجال رقابت فروش بين جدايي نادر و اخراجي ها3 سال90 و حتي گيشه هاي بي رقيبي مانند ورود آقايان ممنوع و كلاه قرمزي و آرزوي شكست ركورد فروش توسط همين مردم در رسانه هاي منتسب به اين تفكر) استقبال کنند مردمی فهیم و فرهنگی هستند و وقتی همان مردم درهمان سالن‌های سینما به تماشای اخراجی‌ها بروند احمق و ساده لوح!

اگر در یک نظرسنجی برنامه تلویزیوني صدها هزارنفر اخراجی‌ها را انتخاب کنند مردمی نادان هستند ولی همین مردم اگر از میان ده فیلم برتر 9 فیلم دیگر را که مورد پسند آنهاست انتخاب کنند مردمی عاقل و فیلم‌شناس هستند !

البته اين گونه نقد نويسي و فحاشي و قضاوت درباره مردم توسط امثال آقای دانش ریشه در رفتار سیاسی بزرگترهای حزبي آنها دارد آنجا که هر وقت مردم به نفع آنها رأی دهند واگر بیست میلیون نفر باشند حماسه است و اگر خلاف نظر آنها رأی دهند مرديم ساده‌لوح که با ساندیس و سیب‌زمینی پای صندوق آورده شده‌اند.

 اگر این آقا اندك سواد ریاضی و جامعه شناسي هم داشت می‌توانست حدس بزند که فصل مشترک مردم دوم خرداد و سوم تیر شاید بیش از هفتاد درصد باشد و اين مردم مصداق پسندشان هر بار فرق می‌کند. بياييد به جاي برهم زدن قوائد بازي درعالم سياست وزدن زير ميز  مانند جاهل ها در كافه هاي آنچناني و بد و بيراه گفتن به مردم به جاي تحليل فيلم شان قلم و آداب نقد و رشنفكري را رعايت كنيم شايد همين مردم ولو اینکه فیلم مورد پسند  و یا حزب شما را نپسندند يك روز به كارتان آمدند!! 


خراجی ها ۴ 

سینما - مهرزاد دانش

ایده جمع کردن چند قهرمان کمیک­بوک در یک فیلم سینمایی، ظاهرا چنان برای تهیه­کنندگان «انتقام­جویان» جذاب بوده که دیگر نیازی به فکر کردن درباره پرورش مایه داستانی استانداردی احساس نمی­شده است. فیلم اگرچه روند دراماتیک خود را بر مبنای مراحل تعادل/بحران/تعادل پیش می­برد و در هر یک از این مقاطع، خرده­گره­های درونی شکل گرفته است (مثلا درگیری خود قهرمان­ها با یکدیگر)، ولی عمق ماجرا خالی از هر پتانسیل مربوط به عناصر اساسی داستانی مانند انگیزه­سازی، شخصیت­پردازی، موقعیت­سنجی و...است و این چالش­های موجود نیز به جوک بیش­تر شبیه است تا تمهیدات درست داستان­پردازی. در عوض، در فیلم تا آن­جا که زمان نزدیک به دو ساعت و نیم اثر یاری می­کرده است، زد و خوردهای رایانه ای بین قهرمان­ها و موجودات عجیب و غریب فضایی و سایر دوستان و آشنایان، فضا را اشغال کرده است و به جای یک داستان که بتواند دست کم گلیم خود را در مورد شخصیت­های اصلی­اش از آب بیرون بکشد، بالا و پایین پریدن و منفجر شدن چند فقره اسباب­بازی را به خورد نگاه مخاطب می­دهد.
ماجرا از آن­جا شروع می­شود که لوکی، برادر کینه­توز ثور، تصمیم به فرمانروایی بر زمین و برده­گرفتن انسان­ها می­گیرد و چند دانشمند، برای مقابله با او ابرقهرمان­های معروفی همچون مرد آهنی و کاپیتان آمریکا و هالک و خود ثور را گرد هم می آورند. مشکل اصلی هم از همین­جا نشأت می­گیرد: ماجرا فاقد فرایند انگیزشی جهت جمع­آوری این اسطوره­ها است و حتی شخصیتی مثل بیوه سیاه هم که مثلا مأمور متقاعد کردن هالک است، نه تنها شیوه مواجهه و استدلالش مضحک است، که حتی موجودیت و هویت خودش هم در خلأ به سر می­برد و در طول داستان به اوضاع بدتری هم (مانند تحول باسمه­ای و ندامت سطحی­اش از گذشته­اش) کشیده می­شود. مولفان اثر، برای آن­که لابد کمی عمق به ماجرا بدهند، در ادامه اختلافاتی را بین قهرمان­ها ترسیم می­کنند که البته بیش از آن­که دعواهای ناشی از آن را بتوان پذیرفت، ساده­انگار بودن ماهیت­شان (مثل اختلاف مرد آهنی و کاپیتان آمریکا بر سر پوشش­شان) توی ذوق می­زند. این موقعیت نیز با یک سخنرانی غراء و البته آکنده از شعار رییس تشکیلات، نیکی فری، به پایان می­رسد و حالا قهرمانان با روحیه­ای که از شعارهای رییس گرفته­اند به جنگ مهیجی با اسباب­بازی­های سرازیر از آسمان (مثلا موجودات فضایی­اند!) می­روند و در حالیکه برای هم مزه می­ریزند، دمار از روزگار همه­شان درمی­آورند و خون از دماغ خودشان هم در نمی­آید.
این روند بچگانه، البته اعتبارزدایی اساسی­ای هم از برخی اسطوره­های کمیک­بوک کرده است و بلاتکلیفی­ای که مثلا در شخصیت هالک و تک­بعدی بودن مرد آهنین جلوه دارد، حتی خاطره خوش علاقه­مندان به کمیک­بوک را هم از این کاراکترها مخدوش می­سازد (مقایسه کنید با نگاه دقیق و پرجزئیات نولان در سری فیلم های بتمنش که حتی راه را برای تأملات اخلاقی و سیاسی هم می­گشاید) و جای شکر باقی می­گذارد که لاک­پشت­های نینجا و سوپرمن و مرد عنکبوتی و بتمن و رابین بین این­ها نیستند. حالا این­که چطور توده ساده­لوح آمریکایی از این فیلم احمقانه استقبالی چنین کرده­اند، شاید جوابش به همان فضایی برگردد که در استقبال از پروژه اخراجی­های خودمان به چشم می­خورد. منتها اگر در آن­جا شخصیتهای اصلی دائما در حال لودگی بودند، این اخراجی­های کمیک­بوکی، کاری جز شاخ و شانه­کشیدن برای اطرافیان­شان ندارند؛ نمودی بارز از هژمونی جاری در سیاست کشور متبوع.

5757

 



 


شبه خاطرات147/عراقی هایی که بسیجی شدند

 

بعد از معارفه مسئول دسته جدید و اخراج دو نفر از براداران  متمرد خبر اعزام  دو باره گردان سلمان به سمت منطقه  عملیاتی والفجر ده اعلام شد. دفعه اول سه ماه قبل تو منطقه شاخ شمیران بودیم و درگیر پاتک دشمن شدیم حالا هم دو باره به همین منطقه عازم می شیم. گروهان قبلی ما زودتر به سمت خط عازم شد من هم که حالا دیگه نیرو آزاد گردان بودم با حاج فرزانه خو و حکیم و ناصر آبله کوبها  شوندی به سمت شاخ شمیران به راه افتادیم. دو سه روزی تو شیخ صالح بودیم  که اخبار مشکوک جنگ رو دنبال می کردیم. دشمن در تمام مناطق عملیاتی جنوب دست به پاتک های سنگینی می زد. تو این منطقه هم جز گردان ما و توپخانه لشگر نه بدر توابین عراقی کسی نبود .یعنی هیچ گردان پشتیبانی کننده ای نبود. فرمانده تیپ دو لشگر حضرت رسول حاج امینی شده بود.حاج امینی رو از کربلای پنج می شناختم  قبلا نیروش بودم .حالا چهار تا گردان سلمان به فرماندهی حکیم سری گردان حمزه به فرماندهی سید مجتهدی و گردان مسلم به فرماندهی قاسم کارگر گردان صیف هم به فرماندهی طاهر موذن و گردان مقداد به فرماندهی سراج جزو این تیپ بودند.تمام کادر این تیپ به یه نوعی تو گردان سلمان یا حمزه با هم کار کرده بودند.

مقر عقبه ما درست کنار توپخانه لشگر نه بدر بود. لشگری که با توبه سربازان  اسیر عراقی تشکیل شده بود و  بعضی هاشون واقعا از بسیجی های ما بسیجی تر بودند. با آتیش تهیه شون امان بعثی ها رو گرفته بودند. اگه اسیر دست بعثی ها می شدند اونها رو می سوزوندند.جنازه شهداشون هم غریبانه تو ایران خاک می شد.

یه روز نزدیک غروب بود که دیدم مجید لک لک کنان با همون کفش های همیشگی اش و با کلی اخم  تو عقبه می چرخه.رفتم سراغش و پرسیدم اینجا چیکار می کنی؟ مگه دسته شما تو خط نیست؟

گفت چرا اما من اخراج شدم.پرسیدم چرا ؟گفت با فرمانده گروهان درگیر شدم و مجبور شدم دست روش بلند کنم.اونم منو اخراج کرد و گفت برو خودت رو به گردان معرفی کن.

انگار درگیری این دوتا با هم تمومی نداشت . یه جور غم تو چهره اش بود . گفت دارم بر می گردم تهران انگار قسمت ما اینجا نیست. آب ما با این جور برادرها تو یه جوب نمی ره.

گفتم انگشتهای دست شبیه ام نیستند. رزمنده ها هم همشون یه جور نیستند .خوب بد اخلاق و خشک هم توشون هست. شهید رجایی یه تابلو  تو دفترش بود که روش نوشته بود اشتباه من رو به پای مکتبم نگذارید.حالا تو هم همه ما رو یه جور نبین..

مجید از گذشته اش برام گفت و از ژاپن رفتن و پول در آوردنش و برادر شهیدش گفت .تازه فهمیدم برادر شهید هم هست. اما گفت همه تو محل اون حسابی که رو داداشم دارند رو من ندارند به خاطر همین اومدم جبهه . داشتیم حرف می زدیم که یک هو صدای غرش توپخانه بلند شد این صدا یعنی آغاز حمله دشمن .صدای ته قبضه ها اینقدر زیاد بود که وحشت به جون آدم می انداخت .....

ادامه دارد...



فیلمرداری رسوایی به پایان رسید

 






نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:مسعود ده نمکی و فیلم رسوایی, | 14:32 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
value=